فال حافظ



۱۳۰- نهیب حادثه اگرنه باده غم دل ز یاد ما ببرد       نهیب حادثه بنیادمازجا ببرد اگر نه عقل به مستی فروکشدلنگر     چگونه کشتی ازین ورطه بلاببرد فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک     که کس نبودکه دستی ازین دغا ببرد گذاربر ظلمات است خضراهی کو     …
  • نهیب حادثه – اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد – غزل ۱۲۹ – ۱۳۰

  • منبع :

    فالگیر


۶۰- مست باده ازل در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است       صراحی می صاف و سفینه غزل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است           پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است نه من زبی عملی درجهان ملولم و بس     ملالت علما …
  • مست باده ازل – در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است – غزل ۴۵

  • منبع :

    فالگیر


۲۶۹- همای او ج سعادت همای اوج سعادت به دام ما افتد     اگر ترا گذری بر مقام ما افتد حباب وار براندازم از نشاط کلاه     اگر زروی تو عکسی به جام ما افتد شبی که ماه مراد از افق طلوه کند   بود که پرتو نوری به بام ما افد به …
  • همای او ج سعادت – همای اوج سعادت به دام ما افتد – غزل ۱۱۴ – ۲۶۹

  • منبع :

    فالگیر


۱۸۶- دوستان دوستان دختر رز توبه زمستوری کرد         شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد آمد از پرده به مجلی عرقش پاک کنید       تا بگوید به حریفان که چرا دوری کرد جای آن است که در عقد وصالش گیرند   دختری مست چنین کاین همه مستوری کرد …
  • دوستان – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد – غزل ۱۴۲ – ۱۸۶

  • منبع :

    فالگیر


۱۴۰- درمیکده بود آیا که درمیکده ها بگشایند     گره از کار فرو بسته  ما بگشایند اگر از بهر دل زاهد خود بین بستند   دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند به صفای دل رندان که صبوحی زدگان     بس دربسته به مفتاح دعا بگشایند نامه تعزیت دختر رز بنویسید   …
  • درمیکده – بود آیا که در میکده‌ها بگشایند – غزل ۲۰۲ – ۱۴۰

  • منبع :

    فالگیر


۳۸۴- لذت داغ غمت خیز تا ازدر میخانه گشادی لبیم     برره دوست نشینیم و مرادی طلبیم زاد راه حرم وصل نداریم مگر     به گدایی زدر میکده زادی طلبیم اشک آلوده ما گرچه روان است ولی     به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم لذت داغ غمت بر دل ما باد …
  • لذت داغ غمت – خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم – غزل ۳۶۸ – ۳۸۴

  • منبع :

    فالگیر


۶۳- خلوتیان ملکوت دل ودینم شدو دلبر به ملامت برخاست     گفت با مامنشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که درین بزم دمی خوش بنشست   که نه درآخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد       پیش عشاق توشبهابه غرامت برخاست درچمن باد بهاری …
  • خلوتیان ملکوت – دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست – غزل ۲۱

  • منبع :

    فالگیر


۳۵۹- هفت خانه چشم شممت روح و داد و شمنت برق وصال    بیا که بوی ترامیرم ای نسیم شمال احادیا به جمال الجیب قف وانزل     که نیست صبر جمیلم زاشتیاق جمال حکایت شب هجران فرو گذاشته به       به شکر آنکه بر افکند پرده روز وصال بیا که پرده گلریز …
  • هفت خانه چشم – شممت روح وداد و شمت برق وصال – غزل ۳۰۳ – ۳۵۹

  • منبع :

    فالگیر


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


۲۰- ترک پری چهره آن ترک پری چهره که دوش از برما رفت   آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت تارفت مرا از نظر آن نور جهان بین     کس واقف مانیست که از دیده چها رفت برشمع نرفت از گذر آتش دل دوش     آن دود که از سوز …
  • ترک پری چهره – آن ترک پری چهره که دوش از برما رفت – غزل ۸۲

  • منبع :

    فالگیر


۴۰۵ – عشق ازی و جوانی عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام   مجلس انس و حریف همدمو شرب مدام ساقی شکر دهانو مطرب شیرین سخن     همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام شاهدی از لطف و پاکی رشکآب زندگی   دلبری درحسن و خوبی غیرت اه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر …
  • عشق ازی و جوانی – عشقبازی و جـوانـیّ و شــراب لعـل فام – غزل ۲۹۶ – ۴۰۵

  • منبع :

    فالگیر


۴۸۱ – وجود ما سحرگاهان که مخمور شبانه         گرفتم باده با چنگ و چغاله نهادم عقل را ره توشه از می     زشهر هستی اش کردم روانه نگار می فروشم عشوده ای داد     که ایمن گشتفم از مکر زمانه زساقی کمان ابرو شنیدم           …
  • وجود ما – سحرگاهان که مخمور شبانه – غزل ۴۲۸ – ۴۸۱

  • منبع :

    فالگیر


۵۴- مستور و مست خوشتر زعیش و صحبت و باغ و بهار چیست   ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست هروقت خوش ه دست دهدمغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند همر بسته به موییست هوش دار     عمخوار خویش باش غم روزگار چیست معنی آب زندگی و روضه ارم …
  • مستور و مست – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست – غزل ۶۵

  • منبع :

    فالگیر


۴۹۴- کیمیای عش ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی     تا راهرو نباشی کی راهب شوی د رمکتب حقایق پیش ادیب عشق     هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی دست از مس وجود چو مردان ره بشوی   تا کیمیای عش بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه …
  • کیمیای عش – ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی – غزل ۴۸۷ – ۴۹۴

  • منبع :

    فالگیر


۵۳۵- ای پیک صبا زان می عشق کزا او پخته شود هر خامی     گرچه ماه رمضان است بیاور جامی روزها رفت که دست من مسکین نگرفت   ساق شمشاد قدی ساعد سیم اندامی روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل     صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی مرغ زیرک به …
  • ای پیک صبا – زان می عشق کز او پخته شود هر خامی – غزل ۴۶۷ – ۵۳۵

  • منبع :

    فالگیر


۱-  سبکباران ساحلها الایا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها        که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید     زتاب زلف مشکینش چه خون افتاد دردلها به می سجاده رنگین کن ، گرت پیر مغان گوید      که سالک بیخبر نبود زراه و رسم منزلها مرا درمنزل جانان …
  • سبکباران ساحلها – الایا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها – غزل ۱

  • منبع :

    فالگیر


۵۸- صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت   مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را     جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت چون صید او شدم من مجروح خسته را       دربحر غم بماند و جنیبت براند و رفت …
  • صید او شدم – دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت – غزل

  • منبع :

    فالگیر


۵۶۰- گل افشان کن می خواه و گل افشان کن ا زدهر چه می جویی    این گفت سحر گه بلبل تو چه می گویی مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را     لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن   تاسرو …
  • گل افشان کن – می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی – غزل ۴۹۵ – ۵۶۰

  • منبع :

    فالگیر


۴۷۰ – ساقی بیار باده گفنت برون شدی به تماشای ماه نو     ازماه ابروان منت شرم باد رو عمریست تا دلت زاسیران رلف ماست     غافل زحفظ جانب یاران خود مشو مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما     کانجا هزار نافه مشکنی به نیم جو تخم وفا ومه ردین کهنه …
  • ساقی بیار باده – گفتا برون شدی به تماشای ماه نو – غزل ۴۰۶ – ۴۷۰

  • منبع :

    فالگیر


۶۶- کرم نما و فرود آ رواق منظر چشم من آستانه تست     کرم نمای و فرود آ که خانه خانه تست به لطف خال و خط ا زعارفان ربودی دل   لطیفه های عجب زیر دام و دانه تست دلت به وصل گل ای بلبل سحر خوش باد   که درچمن همه گلبانگ …
  • کرم نما و فرود آ- رواق منظر چشم من آشیانه توست – غزل ۳۴

  • منبع :

    فالگیر


۱۰۰- لوح بینش مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت       خرابم می کند هر دم فریب چشم جادو یت پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن که شمع دیده افروزیم درمحراب ابرویت سودا لوح بینش را عزیز از به رآن دارم   که جان را نسخه ای باشد زنقش خال هندویت …
  • لوح بینش – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت – غزل ۹۵ – ۱۰۰

  • منبع :

    فالگیر


۴۵۸ – وفا کنیم منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن     منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن بهمی پرستی از آن نقش خود بر آب زدم     که تا خراب کنم نقش خود پرستیدم وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم   که در طریقت ما کافریست رنجیدن به …
  • وفا کنیم – منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن – غزل ۳۹۳ – ۴۵۸

  • منبع :

    فالگیر


۳۸۸- دولت وصل دردم از یاراست و درمان نیز هم     دل فدای او شد وجان نیز هم این که می گویند آن خوشتر زحسن یارما این دارد وآن نیز هم دوستان در پرده می گویم ولی     گفته خواهد شد به دستان نیز هم هردو عالم یک فروغ روی اوست     …
  • دولت وصل – دردم از یار است و درمان نیز هم – غزل ۳۶۳ – ۳۸۸

  • منبع :

    فالگیر


۴۸۶- جام می نصیب من چو خرابات کرده است الله       درین میانه بگو زاهد ا مرا چه گناه کسی که در ازلش جام می نصیب افتاد   چرا به کنند این گناه ازو د رخواه بگو به صوفی سالوس خرقه پوش دورو   که کرده دست درازی و آستین کوتاه تو …
  • جام می – نصیب من چو خرابات کرده است الله – غزل — ۴۸۶

  • منبع :

    فالگیر


۵۶۸- دل رفت یا مبسما یحا کی درجا من الکلالی         یارب چه د رخور آد گردش خط هلالی حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم   تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی دل رفت و دیده خون شد تن خست و جان برون شد فی العشق معجبات یاتین بالتوالی …
  • دل رفت – یا مبسما یحاکی درجا من اللالی – غزل ۴۶۲ – ۵۶۸

  • منبع :

    فالگیر


۱۱۹- جام به دست آن کس که به دست جام دارد       سلطانی جم مدام دارد آبی که خضر حیات ازو یافت       درمیکده جو که جام دارد سررشته جان به جام بگذار       کاین رشته ازو نظام دارد ما ومی و زاهدان و تقوی         …
  • جام به دست – آن کس که به دست جام دارد – غزل ۱۱۸ – ۱۱۹

  • منبع :

    فالگیر


۳۲۶- به دیدار تو فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش       گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست ه عاشق بکشند   خواجه آن است ه باش غم خدمتگارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل     زین تغابن که …
  • به دیدار تو – فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش – غزل ۲۷۷ – ۳۲۶

  • منبع :

    فالگیر


۲۰۰- پیش تو روشنی طلعت تو ماه ندارد           پیش تو گل رونق گیاه ندارد گوشه ابروی توست منزل جانم         خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری   جانب هیچ آشنا نگاه ندارد رطل گرانم ده ای مرید خرابات …
  • پیش تو – روشنی طلعت تو ماه ندارد – غزل ۱۲۷ – ۲۰۰

  • منبع :

    فالگیر


۵۴۰- گرزنده دلی ساقی اگرت هواست با می   جز باده میار پیش ماهی سجاده وخرقه در خرابات     بفروش و بیار جرعه ای می گر زنده دلی شنو زسمتان   در گلشن جان ندای یا حی با درد در آ به سوی درمان       ین نگر به عشق لاشی اسرار دلست …
  • گرزنده دلی – ساقی اگرت هواست با می – غزل — ۵۴۰

  • منبع :

    فالگیر


۴۳۰ – خاک کوی دوست من ترک عشق وشاهد و ساغر نمی کنم   صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور     با خاک کویدوست برابر نمی کنم هرگز نمی شود زسر خود خبر مرا   تا در میان میکده سر بر نمی کنم ناصح …
  • خاک کوی دوست – من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم – غزل ۳۵۳ – ۴۳۰

  • منبع :

    فالگیر


۱۲۷- عاشقان اگر به باده مشکین دلم کشد شاید         که بوی خیر زهد ریا نمی آید جهانیان همه گو منع من کنید ا زعشق       من آن کنم که خداندگار فرماید طمع زفیص کرامت مبر که خلق کریم     گنه ببخشد و برعاشقان ببخشاید مقیم حلقه ذکرست دل …
  • عاشقان – اگر به باده مشکین دلم کشد شاید – غزل ۲۳۰ – ۱۲۷

  • منبع :

    فالگیر


۴۰۸ – ماه مهر افروز عمریست تامندر طلب هر روز گامی می زنم   دست شفاعت هرزمان در نیکنامی می زنم بی ماه مهر افروز خودتا بگذرانم روز خود دامی به راهی می نهم مرغی به دامی می زنم اورنگ کو گلچهر کو نقش وفاو مهرکو حالی من اندر عاشقی داو تمامی می زنم دانم …
  • ماه مهر افروز – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم – غزل ۳۴۴ – ۴۰۸

  • منبع :

    فالگیر


۸۵- جان برافشانم صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست   بیار نفحه ای از گیسوی معنبردوست به جاناوکه به شکرانه جان برافشانم اگر قه سوی من آری پیامی از بر دوست دگر چنانکه درآنحضرتت نباشد بار     برای دیده بیاور غباری از در دوست من گدا وتمنای وصل او ؟ هیهات     …
  • جان برافشانم – صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست – غزل ۶۱

  • منبع :

    فالگیر


۴۴۳- دلم را مشکن چون گل هردم به بویت جامه در تن     کنم چاک از گریبان تا به دامن تنت را دید گل گویی حه در باغ           چو مستان جامه را بدید برتن من از دست غمت مشکل برم جان         ولی دل را تو …
  • دلم را مشکن – چو گل هر دم به بویت جامه در تن – غزل ۳۸۹ – ۴۴۳

  • منبع :

    فالگیر


۶۷- واعظ شحه شناس روزگاریست ه سودای بتاندینمناست   غم اینکار نشاط دل غمگین من است دیدن لعل ترا دیدهجان بین باید   وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است یارمن باشکه زیب فل و زینت دهر   از مه روی تو واشک چو پروین من است تامراعشق تو تعلیم سخنگفتن داد   خلق راورد …
  • واعظ شحه شناس – روزگاریست که سودای بتان دین من است – غزل ۵۲

  • منبع :

    فالگیر


۱۹۵- نگارنده غیب دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد     چون بشد دلبر و با یار وفادادر چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت   آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار   طالع بی …
  • نگارنده غیب – دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد – غزل ۱۴۱ – ۱۹۵

  • منبع :

    فالگیر


۳۹۳ – دیدار شد میسر دیدار شدمیسر و بوس و کنارهم       از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است   جامم به دست باشد و زلف نگار هم ما عیب کس به رندی و مستی نمی کنیم       لعل بتان خو شا …
  • دیدار شد میسر – دیدار شد میسر و بوس و کنار هم – غزل ۳۶۲ – ۳۹۳

  • منبع :

    فالگیر


۱۶- خیال نرگس مست زباغ وصل تو باید ریاض رضوان آب   زتاب هجر تودارد شرار دوزخ تاب به حسن عارض و خط تو برده اند پناه     بهشت و کوثر و طوبی لهم و حسن ماب چو چشم من همه شب جویبار باغ بهشت    خیال نرگس مست تو بیند انرد خواب بهار …
  • خیال نرگس مست – زباغ وصل تو باید ریاض رضوان آب – غزل

  • منبع :

    فالگیر


۲۳- تاج خورشیـــــد آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است    یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است با به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هردلی درحلقه ای درذکریارب یارب است کشته چاره زنخدان توام کز هر طرف       صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار …
  • تاج خورشیـــــد – آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است – غزل ۳۱

  • منبع :

    فالگیر


۳۷۱- حدیث آرزومندی به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم   بیاکز چشم بیمارت هزاران درد ب چینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد   مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیراست و بی بنیاد ازین رهاد کش فریا   که کرد افسون و نیرنگش ملول …
  • حدیث آرزومندی – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم – غزل ۳۵۴ -۳۷۱

  • منبع :

    فالگیر


۱۹۰- بار امانت دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند   گل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت   بامن راه نشین باده مستانه زدند آمسان بار امانت نتوانست کشید       قرعه فال به نام من دیوانه زدند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه   …
  • بار امانت – دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند – غزل ۱۸۴ – ۱۹۰

  • منبع :

    فالگیر


۳۱۱- روی خوب اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش     حریف حجره و گرمابه و گلستان باش شنج زلف پریشان به دست باد مده           مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش گرت هواست که با خضر همنشین باشی   نهان زچشم سکندر چو آب حیوان باش زبور عشق نوازی …
  • روی خوب – اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش – غزل ۲۷۳ – ۳۱۱

  • منبع :

    فالگیر


۹۹- شکر نعمت مدتی شد کاتش سودای او درجان ماست   زان تماناها که دایم دردل ویران ماست مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آنک     چشمه مهر رخش در سینه نا لان ماست آب حیوان قطه ای زان لعل همچون شکرست     قرص خور عکسی زروی آن مه تابان ماست تا …
  • شکر نعمت – مدتی شد کاتش سودای او درجان ماست – غزل

  • منبع :

    فالگیر


۵۱۲ – لاله در دست برو زاهد به امیدی که داری     که دارم همچو تو امیدواری بجز ساغر چه دارد لاله در سدت   بیا ساقی بیاور آنچه داری مرا در رسته دیوانگان کش       که مستی خوشترست از هوشیاری بپرهیز از من ای صوفی بپرهیز   که کردم توبه از …
  • لاله در دست – برو زاهد به امیدی که داری – غزل — ۵۱۲

  • منبع :

    فالگیر


۱۷۳- عشق داند درنظر بازی ما بیخبران حیرانند           من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار و جودند ولی           عشق داند که درین دایره سرگردانند عهد ما بالب شیرین دهنان بست خدای   ما همه بندهاین قوم خداوند انند مفلسانیم و هوای می …
  • عشق داند – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند – غزل ۱۹۳ – ۱۷۳

  • منبع :

    فالگیر


۳۷- لاف عشــــق به جان خواجه وحق قدیم و عهد درست     که مونس دم صبحم دعای دولت تست سرشک من  که زطوفان نوح دست ببرد       زلوح سینه نیارست نقش مهر نوشست بکن معامله ای وین دل شکسته بخر   که با شکستگی ارزد به صد هزار درست ملامتم به خرابی …
  • لاف عشــــق – به جان خواجه وحق قدیم و عهد درست – غزل ۲۸

  • منبع :

    فالگیر


۲۴۷- مهر سیه چشمان مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد   قضای آسمان است این و دیگر گوننخواهدشد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت     مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهدشد ؟ مرا روز ازل اری بجز رندی نفرمودند       هر آن قسمت که آنجا رفت از آن …
  • مهر سیه چشمان – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد – غزل ۱۶۵ – ۲۴۷

  • منبع :

    فالگیر


۲۹- دست دعا برآرم ای غایب از نظر به خدا می سپارمت       جانم بسوختی و زجان دوستدارمت تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک     باورمکن که دست زدامن بدارمت محراب آبرویت بنما تا سحر گهی     دست دعا بر آرم و درگردن آرمت گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی …
  • دست دعا برآرم – ای غایب از نظر به خدا می سپارمت – غزل ۹۱

  • منبع :

    فالگیر


۳۳- لطف حق برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت     که خدا در ازل از اهل بهشتم نسرشت یک جو از خرمن هستی تنواند برداشت     هرکه درکوی فنا در ره حق دانه نکشت تو و تسبح و مصلا و ره زهد و صلاح   من و مسخانه و ناقوس و …
  • لطف حق – برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت – غزل

  • منبع :

    فالگیر


۲۱۶- خم ابرو شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد       بنده طلعت او باش که آنی دارد شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی       خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب     که به امید تو خوش …
  • خم ابرو – شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد – غزل ۱۲۵ – ۲۱۶

  • منبع :

    فالگیر


۱۷- موسم عشق صبح دولت می مد کوجام همچون آفتاب     فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب خانه بی تشویش و ساقی یار و مطرب نکته گوی   موسم عیش است و دور ساغرو عهد شباب از پی تفریح طبع و زیور حسن طرب   خوش بود ترکیب زرین جام با لعل …
  • موسم عشق – صبح دولت می مد کوجام همچون آفتاب – غزل

  • منبع :

    فالگیر


۴۲۰ – دل از دست داده ایم ما بی غمان مست دل ازدست داده ایم   همراز عشق و همنفس جام باده ایم برمابسی کمان ملامت کشید هاند       تا کارخود زابروی جانان گشاده ایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای   ما آن شقایقیم که باداغزاده ایم پیر مغان زتوبه …
  • دل از دست داده ایم – ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم – غزل ۳۶۴ – ۴۲۰

  • منبع :

    فالگیر


۳۱۹- خوشا شیراز خوشا شیراز و شعب ی مثالش       خداوندا نگه دار از زوالش زرکناباد ما صد لوحش الله         که عمر خضر می بخشد زلالش مسان جعفر آباد و مصلی         عبیر آمیز می آید شمالش به شیراز آی و فیض روح قدسی     …
  • خوشا شیراز – خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش – غزل ۲۷۹ – ۳۱۹

  • منبع :

    فالگیر


۱۷۹- تیر چشم دل از من برد و روی از من نهان کرد       خدا را باکه این بازی توان کرد ؟ شب تنهای ام درقصد جان بود     خیالش لطف های بیکران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم     که با ما نرگس او سرگران کرد که را گویم …
  • تیر چشم – دل از من برد و روی از من نهان کرد – غزل ۱۳۷ – ۱۷۹

  • منبع :

    فالگیر


۱۳۷- بلبلی بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد       باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود   ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد قره العین من آن میوه دل یادش باد   که چه آسان بشد و کار مار مشکل کرد …
  • بلبلی – بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد – غزل ۱۳۴ – ۱۳۷

  • منبع :

    فالگیر


۲۸۸- منزل جانان صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار     وزرو به عاشق بیدل خبر دریغ مدار به شکر آنکه شکفتی به کام بخت ای گل     نسیم و صل زمرغ سحر دریغ مدار حریف عشق تو بودم چو ماه نوبودی     کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار کنون که …
  • منزل جانان – صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار – غزل ۲۴۷ – ۲۸۸

  • منبع :

    فالگیر


۵۰۳ – ساعتی ناز مفرما ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد که دیوانه نواز آمده ای ساعتی نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسیدن ارباب نیاز آمده ای پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال …
  • ساعتی ناز مفرما – ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای – غزل ۴۲۲ – ۵۰۳

  • منبع :

    فالگیر


۱۶۵- زلف خاتون خسروا گوی فلک درخم چوگان تو باد   ساحت و مکان عرصه میدان تو باد زلف خاتون ظفر شیفته پرچم تست       دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد ای که انشای عطارد صفت شوکت تست     عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد طیره جلوه طوبی قد …
  • زلف خاتون – خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد – غزل ۱۰۸ – ۱۶۵

  • منبع :

    فالگیر


۲۰۹- جام جهان بین سالها دل طلب جام جم از ما می کرد   آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف و مکان بیرون است       طلب از گشمدگان لب دریا می کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش     کاو به تایید نظر حل معما می …
  • جام جهان بین – سـالها دل طـلب از جام جم از ما می کرد – غزل ۱۴۳ – ۲۰۹

  • منبع :

    فالگیر


۲۵۴- لب یار دلنواز معاشران گره زلف یار باز کنید       شبی خوش است بدین قصه اش درازکنید حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند     ان یکاد بخوانید و در فراز کنید رباب و چنگ بهبانگ بلند می گویند   که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید بهجان دوست …
  • لب یار دلنواز – معاشران گره از زلف یار باز کنید – غزل ۲۴۴ – ۲۵۴

  • منبع :

    فالگیر


۳۳۰- خرمن صبر من خرابم زغم یار خراباتی خویش     می زند غمزه او ناوک غم بر دل ریش گر چلیپای سرزلف زهم بگشاید     بس مسلمان که شود کشته آن کافر کیش با تو پیوستم و از غیر تو ببرید دلم     آشنای توندارد سر بیگانه و خویش به عنایت نظری …
  • خرمن صبر – من خرابم زغم یار خراباتی خویش غزل — ۳۳۰

  • منبع :

    فالگیر


۳۸۹- نهانخانه عشرت در نهانخانه عشرت صننمی خوش دارم   کز سرزلف و رخش نعل درآتش درام عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند     وین همه منهصب از آ» حور پریوش دارم گرتو زیندسترما بی سروسامانداری         من به آه سحرت زلف مشوش دارم ور چنین چهره گشایدخط زنگاری …
  • نهانخانه عشرت – دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم – غزل ۳۲۶ – ۳۸۹

  • منبع :

    فالگیر


۴۶- برلب بحر فنا حاصل کارگه و مکان این همه نیست       باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست ازدل و جان شرف صحبتجانان غزض است    همه آن است و گرنه دل و جان این همه نیست منت سدره و طوبی زپی سایه مکش     که چو خوش …
  • برلب بحر فنا – حاصل کارگه و مکان این همه نیست – غزل ۷۴

  • منبع :

    فالگیر


۱۷۷- دامن دوست دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد       تکیه برعهد تو و باد صبا نتوان کرد آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم   این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست     به فسوسی که کند خصم رها …
  • دامن دوست – دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد – غزل ۱۳۶ -۱۷۷

  • منبع :

    فالگیر


۲۳۵- طعن حسود کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد   یک نکته ازیندفترگفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار   صردملک سلیمانم در زی رنگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل       شاید که چو وابینی خیر تودرین باشد هرکو نکند فهمی زین کلک خیال …
  • طعن حسود – کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد – غزل — ۲۳۵

  • منبع :

    فالگیر


۴۶۳ – برخاست بوی گل ای آفتاب آینه دار جمال تو         مشک سیاه مجمره گردان خال تو صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود     کاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو در اوج ناز و نعمتی ای آفتاب حسن   یارب مباد تا به قیامت زوال تو مطبوع …
  • برخاست بوی گل – ای آفتاب آینه دار جمال تو – غزل ۴۰۸ – ۴۶۳

  • منبع :

    فالگیر


۱۸۳- مهرویان دلم جز مهر مه رویان طریقی برنمی گیرد     زهر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد خدا راای نصیحتگو حدیث از خط ساقی گو     که نقشی درخیال ما ازین خوشتر نمی گیرد صراحی م یکشم پنهان و مردم دفتر انگارند       عجب گر آتش این زرق …
  • مهرویان – دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد – غزل ۱۴۹ – ۱۸۳

  • منبع :

    فالگیر


۴۱۳ – خون دل گرچه افتاد ززلفش گرهی در کارم           همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم به طب حمل مکن سخری رویم ه چو جام   خون دل عکس برونمی دهداز رخسارم پرده مطربم ازدست بورن خواهد برد   آه اگر زانکه درین پرده نباشد بارم منم آن شاعرساحر که …
  • خون دل – گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم – غزل ۳۲۴ – ۴۱۳

  • منبع :

    فالگیر


۵۰- نسیم وصال خدا چوصورت ابروی دلگشای توبست   گشادکارمن اندر کرشمه های تو بست مرا ومرغ چمن را از دل ببرد آرام       زمانه تاقصب نرگس و قبای توبست زکار ما و دل عنچه بس گره بگشود   نسیم گل چودل اندر پی هواتو بست مرابه بند تو دوران چرخ راضی کرد …
  • نسیم وصال – خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست – غزل ۳۲

  • منبع :

    فالگیر


۳۴۸ – سرو نازپروز اگر شراب خوری جرعه ای فشانبرخاک   از آ» گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هرچه داری بخور دریغ مخور         که بی دریغ زند روزگار تیغ هلاک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من         که روز واقعه پا …
  • سرو نازپروز – اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک – غزل ۲۹۹ – ۳۴۸

  • منبع :

    فالگیر


۳۷۹ – مصلحت وقت حالیا مصلحت وقت در آن می بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بیشینم جز صراحی و کتابم نبودیارو ندیم     تاحریفان دعا را زجهان کم بینم بس که در خرقه آلفوده زدم لاف صلاح   شرمسار رخ ساقی و می رنگینم جام میگیرم و ازاهل ریا دور شوم …
  • مصلحت وقت – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم – غزل ۳۵۵ – ۳۷۹

  • منبع :

    فالگیر


۲۳۲-پای بوس تو کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد   محقق است که او حاصل بصر دارد چو خامه در ره فرمان او سرطاعت     نهاده ایم مگر او به تیغ بردارد کسی به وصل تو دستکسی رسید که او     چو آستانه بیدن در همیشه سردارد به پای بوس …
  • پای بوس تو – کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد – غزل ۱۱۶ – ۲۳۲

  • منبع :

    فالگیر


۱۰۹- جانانه کیست ؟ یارب این شمع دل افروز زکاشانه کیست ؟   جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست ؟ حالیا خانه برانداز دل و دین من است     تاهم آغوش که می باشد و همخانه کیست باده لعل لبش کز لب من دور مباد         اح روح که و …
  • جانانه کیست ؟ – یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست – غزل ۶۷ – ۱۰۹

  • منبع :

    فالگیر


۲۶۴- اهل وفا هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد     خداش در همه حال از بلا نگه دارد گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان     نگاه دار سر رشته تا تگه دارد زدرد دوست نگویم حدیث جز با دوست   که آشنا سخن آشنا نگه دارد سرو زر و دل و جانم …
  • اهل وفا – هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد – غزل ۱۲۲ – ۲۶۴

  • منبع :

    فالگیر


۴۰۹ – غم زمانه غم زمانه که هیچمس کران نمی بینم   دواش جز می چون ارغوان نمی بینم به رتک خدمت پیر مغان نخواهم گفت   چرا که مصلحت خود رد آن نمی بینم درین خمار کسم جرعه ای نمی بخشد     ببین که اهل دلی در جهان نمی بینم نشان اهل خدا …
  • غم زمانه – غم زمانه که هیــچش کران نمی بینم – غزل ۳۴۴ – ۴۰۹

  • منبع :

    فالگیر


۳۶۷- شر ط آن بود بگذار تا زشارع میخانه بگذریم       کز بهر جرعه ای همه محتاج این دریم روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق   شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم جایی که تخت و سمند جم می رود به باد     گرغم خوریم خوش نبود …
  • شر ط آن بود – بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم – غزل ۳۷۲ – ۳۶۷

  • منبع :

    فالگیر


۱۶۸- گل خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد   که دردستت بجز ساغر نباشد زمان حوشدلی دریاب و دریاب     که دایم در صدف گوهر نباشد غنیمت دان و می خور درگلستان   که گل تا هفته دیگر نباشد ایا پرلعل کرده جام زرین       ببخشا برکسی کش زر نباشد بیا ای …
  • گل – خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد – غزل ۱۶۲ – ۱۶۸

  • منبع :

    فالگیر


۳۵۸- راه عشق رهروان را عشق بس باشد دلیل     آب چشم اندر رهش کردم سبیل موج اشک ما کی آرد در حساب     آنکه کشتی راند بر خون قتیل اختیاری نیست بدنامی من   ضلنی فی اعشق من یهدی السبیل آتش روی بتان برخود مزن         ا بر آتش …
  • راه عشق – رهروان را عشق بس باشد دلیل – غزل — ۳۵۸

  • منبع :

    فالگیر


۱۴۴- مرحله عشق به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد   که خاک میکده کحل بصر توانی کرد مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر به این ترانه غم از دل به در توانی کرد گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید   که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد به عزم مرحله …
  • مرحله عشق – به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد – غزل ۱۴۴ – ۱۴۴

  • منبع :

    فالگیر


۹- سینه نالان ساقیا برخیز و درده جام را      خاک برسر کن غم ایم راساغر می برکفم نه تا زبر        برکشم این دلق ازرق فام راگرچه بد نامیست نزد عاقلان       ما نمی خواهیم ننگ و نام راباده درده چند ازین باد غرور؟        خاک برسر نفس نافرجام رادود آه سینه نالان من       سوخت این افسردگان خام …
  • سینه نالان – ساقیا برخیز و درده جام را – غزل ۸

  • منبع :

    فالگیر


۱۰- نورباده ساقی به نورباده برافروز جام ما      مطرب بگو ه ارجهان شده به کام ماما د÷یاله عس رخ یار دیده ایم        ای بی خبر ، ز لذت شرب مدام ماچندان بود کرشمه و ناز سهمی قدان     ایدبه جلوه سرو صنوبر خرام ماهرگز نمیردآنکه دلش زنده شدبه عشق    ثبت است برجریده عالم دوام ماترسم که …
  • نورباده – ساقی به نورباده برافروز جام ما – غزل ۱۱

  • منبع :

    فالگیر


۲۳۶- جان گداخت گداخت جان که شود کاردل تمان و نشد   بسوختیم درین آرزوی خام و نشد فغان که در طلب گنج نامه مقصود     شدم خراب جهانی زعم تمامو نشد دریغ و دردکه درجست وجوی گنج حضور   بسی شدم به گدایی برکرامو نشد به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم …
  • جان گداخت – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد – غزل ۱۶۸ – ۲۳۶

  • منبع :

    فالگیر


۱۵۲- وجود نازک تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد     وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق درسلامت تست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد درین چمن چو درآید خزان به یغمایی   رهش به سرو سهی قامت بلند مباد درآن بساط که حسن تو جلوه آغازد     مجال طعنه بدبین …
  • وجود نازک – تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد – غزل ۱۰۶ – ۱۵۲

  • منبع :

    فالگیر


۱۱۴- جام صبوحی ببین هلال محرم بخواه ساغر راح       که ماه امن و امانست و سال صلح و صلاح نزاع برسر دنیای دون کسی نکند       به اشتی ببر ای نور دیده گوی فلاح عزیز دار زمان وصال را کاندم   مقابل شب قدرست و روز استفتاح بیار باده که …
  • جام صبوحی – ببین هلال محرم بخواه ساغر راح – غزل — ۱۱۴

  • منبع :

    فالگیر


۴۵۸ – وفا کنیم منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن     منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن بهمی پرستی از آن نقش خود بر آب زدم     که تا خراب کنم نقش خود پرستیدم وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم   که در طریقت ما کافریست رنجیدن به …
  • وفا کنیم – منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن – غزل ۳۹۳ – ۴۵۸

  • منبع :

    فالگیر


۲-  حدیث مطرب و میاگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا     به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارارابده ساقی می باقی که درجنت نخواهی یافت     کنار آب رکناباد و گلکشت مصلی رافغان کاین لولیان شوخ شیرین ار شهر آشوب    چنان بردند صبر ازدل که ترکان خوان یغما رازعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی …
  • حدیث مطرب و می – اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را – غزل ۳

  • منبع :

    فالگیر


۵۵۰- وقتی خوش است شهریست پر ظریفان وز هر طرفنگاری   یاران صلای عشق است گر می کنید کاری چشم جهان نبیند زین تازه تر جوانی   دردست کس نیفتد زین خوبتر نگاری جسمی که دیده باشد کز روحش آفریدند       زین خاکیان مبادا بر دامنش غباری چون من شکسته ای را از …
  • وقتی خوش است – شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری – غزل ۴۴۴ – ۵۵۰

  • منبع :

    فالگیر


۶۹-ازکران تا به کران روضه خلدبرین خلوت درویشان است     مایه محتشمی خدمت درویشان است گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد   فتح آن درنظر رحمت درویشان است قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت   منظری از چمن نزهت درویشان است آنچه زر م یشوداز پرو آن قلب سیاه     کیمیاییست که …
  • ازکران تا به کران – روضه خلد برین خلوت درویشان است – غزل ۴۹

  • منبع :

    فالگیر


۳۴۴- طالع طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف       گر بکشم زهی طرب وربکشد زهی شرف طرف کرم زکس نبست این دل پر امید من     گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد   وه ه درین خیال کج عمر عزیز …
  • طالع – طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف – غزل ۲۹۶ – ۳۴۴

  • منبع :

    فالگیر


۵۵۲- خون پیاله صب است و ژاله می چکد ا زابر بهمنی       برگصبوح ساز و بده جام یکمنی در بحر مایی و منی افتاده ام بیار       می تا خلاص بخشدم از مایی و منی خون پیاله خور که حلال است خون او   درکار باده باش که کاریست کردنی …
  • خون پیاله – صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی – غزل ۴۷۹ – ۵۵۲

  • منبع :

    فالگیر


۵۱۴ – بیار باده بیار باده و بازم رهان زمخموری           که هم به باده توان کرد دفع رنجوری به هیچ وجه نتابد چراغ مجلس انس     مگر به روی نگار و شراب انگوری به سحر غمزه فتان هیچ غره مباش           که آزمودم و سودی …
  • بیار باده – بیار باده و بازم رهان زمخموری – غزل — ۵۱۴

  • منبع :

    فالگیر


۱۱- محبان باده پیما صبا به لطف بگوآنغزال رعنا را             که سربه کوه و بیابان، تو داده ایمارا شر فروش که عمرش درازبادچرا          تفقدیم کند طوطی شکرخا را ؟ غرور حسن اجایزت مگرندادای گل        چه پرسشی بکنی عندلیب شیدارا به خلقو لطف توان کردصیداهل نظر      به بند و دام نگیرند مرغ دانا را چو با …
  • محبان باده پیما – صبا به لطف بگوآنغزال رعنا را – غزل ۴

  • منبع :

    فالگیر


۵۲۴- ای شمع چگل تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی     ورنه هر فتنه که بینی همه از خود بینی به خدایی که تویی بنده بگزیده او         که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی ادب و شرم ترا خسرو مهرویان کرد         آفرین بر تو …
  • ای شمع چگل – تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی – غزل ۴۸۴ – ۵۲۴

  • منبع :

    فالگیر


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها